به هرچی فکر کنم بهش دست پیدا میکنم

.... در جست و جوی کافه ای بودیم که تا یک بعد از نیمه شب باز باشه و به طور کاملا تصادفی کافه ای پیدا کردیم
اول ولیعصر،کمی بالاتر از میدون که اتاق تولد VIP داشت و هزاران برابر بهتر از کافه قبلی بود و جالب اینجا که برای مهمون ها ورودی هم نمیگرفت!

ادامه نوشته

رهایی از همانیدگی با من ذهنی


هشیاری و من ذهنی ما از همان دوران جنینی شکل می گیرد وقتی به کنش های بیرون از شکم مادر واکنش نشان می دهیم که پس از ورود به این جهان ابزاری پیدا می‌کند به‌نام «فکر» و ازطریق فکر با چیزهای مهم و پُر‌ارزش همانیده شده، مرکزش از جنس جسم می‌شود.
پس از آن به چیزها حس‌ّ وجود تزریق می‌کند و مرکز خالی‌اش شروع می‌کند به پُر ‌شدن با همانیدگی‌ها و یک جسم ذهنی را تشکیل می‌دهد.

چگونگی تشکیل_من‌ذهنی

من ذهنی عیبش این است که تنها هشیاری جسمی را ایجاد می‌کند که این هشیاری فقط می‌تواند جسم‌ها را ببیند و این عمل چون در ذهن صورت می‌گیرد ما را به زمان گذشته و آینده می‌برد.

گفته می شود در طی شبانه روز چیزی بین ۵۰ تا ۸۰ هزار فکر از ذهن ما عبور میکند ! یعنی تا این اندازه ذهن ما شلوغ است و این شروه همانیدگی است

دیدِ همانیده، پریدن از فکری به فکر دیگر، حرکت و تغییر افکار سبب ایجاد یک جسم می‌شود که این جسم درواقع مجازی است، از فکر بافته شده و اسمش من‌ذهنی‌ست و ما به‌اشتباه گمان می‌کنیم که این من‌ذهنی هستیم.

من‌ذهنی ارزش خودش را به‌عنوان زندگی و امتداد خدا نمی‌شناسد. چون حرف می‌زند و عمل نمی‌کند،

دمدمی مزاج است،

تعهد می‌کند ولی اجرا نمی‌کند.

بی‌ثبات است، دائماً حالش تغییر می‌کند و بلوغ عاطفی یا بلوغ معنوی ندارد، خام است، مثلاً نمی‌تواند از حقش دفاع کند.

خصوصیات_من‌ذهنی

انسان اسیر من ذهنی سخت‌دل است، مرتّب به هر چیزی واکنش نشان‌ داده منقبض می‌شود، تنگ‌نظر است،

مقاومت می‌کند. سنگ‌دل است و عاطفه ندارد، تنبل و کاهل است، سست‌قدم است چنین انسانی با فضاگشایی و تهی کردن مرکز می‌تواند از این خصوصیات نجات یابد

موفقیت_من‌ذهنی

من ذهنی همچون بنایی پوشالی و مقوایی است چون چادری سست که اگر یکی از پایه های آن را بکشی همهٔ آن به یکباده بفرو خواهد ریخت.

به همین جهت است که کامیابی ها و موفقیت‌ها در من‌ذهنی نیز بسیار ناپایدار هستند؛ لذا لازم است که قبل از فروریزش این بنای سست من‌ذهنی و منیت خویش را رها کنید و اجازه فضا گشایی بدهیم .

این کارها تمرین می خواهد بسادگی قابل انمام نیست

شکوفه های بادام

چند روز پیش با نازی در جاده بودیم و در حال سفر.
هوا صاف و آفتابی بود با آسمان بشدت آبی و لکه های سفید ابرهای زیبا جاده در این روزهای اخر سال کاملا خلوت. اطراف جاده مملو از مناظر زیبایی که طبیعت به نمایش گذاشته
مناظر طبیعت همیشه زیباست
اگر دست اندازی و دخالت آدمها اجازه بده !
. چند ساعتی می شد در ماشین در حال عبور از جاده بودیم که چشممان به انبوهی از درختان کنار جاده گره خورد.

درختان میوه با شکوفه های زیبا

کلمه زیبا برای وصف این موجودات دوست داشتنی کم است
نگه داشتیم تا یک دل سیر به تماشای شکوفه های بادام بنشینم.
آخر در جنوب در حوالی خانه ما درخت های پر شکوفه کم یاب هستند

هر چند هوا هنوز کمی سرد لست و باد نسبتا شدیدی هم می وزید،ولی چیزی نمی توانست جلوی میل مرا برای دیدن و لمس کردن آن فرشتگان کوچک بگیرد

فاصله ی ماشین تا دختان بادام را با سرعت طی کردیم. از این همه زیبایی هیجان زده شده بودیم
نزدیک و نزدیک تر شدیم و بالاخره دستمان به آن زیبایی بی همتا رسید.
خدایا چه حس بی نظیریست
چقدر این شکوفه ها زیبا هستند انقدر لطیف و ظریف که می ترسم انها را لمس کنم تا مبادا آسیبی به آنها وارد شود.
چشمانم از این همه زیبایی سیراب نمی شود. این فرشتگان کوچک نوید فصلی نو را می دهند
بهار در راه است

این اواخر باران های خوبی بارید . وسط هفته که از زیدون عبور می کردم همه جا سرسبز و با صفا بود

امیدوارم بهار خوبی برای همگان در پیش رو باشد

بهار با شکوفه های بادام و زیبایی هایشان آغاز می شود