‌هر بار که سفرنامه حکیم ناصر خسرو قبادیانی را می خوانم
اشک در چشمانم حلقه می زند که این مرد بزرگ که زندگی مرفه درباری داشته به یکباره با دیدن خوابی متحول می شود روش زندگیش را دگرگون می کند رو به مکه می گذارد و سفرهای دور و دراز که شرحش را با چه دقتی نوشته که در نوع خود بی نظیر است
بهتر است ماجرای تحولش را از زبان خودش بخوانیم

🌾🌾🍃🍃🍀
شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت:
چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند ، اگر به هوش باشی بهتر .

من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند .
جواب داد که :
بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد ، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهوشی رهنمون باشد ، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید . گفتم که
من این را از کجا آرم . گفت جوینده یابنده باشد ،
و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت.

چون از خواب بیدار شدم ، آن حال تمام بر یادم بود برمن کار کرد و با خود گفتم که از خواب دوشین بیدار شدم باید که از خواب چهل ساله نیز بیدار گردم!!

اندیشیدم که تا همه افعال و اعمال خود بدل نکنم فرح نیابم

روز پنجشنبه ششم جمادی الاخر سنه سبع و ثلاثین و اربعمایه
نیمه دی ماه پارسیان سال بر چهارصد و ده یزدجردی ۴۱۰ ( حدود هزار سال پیش )

سر و تن بشستم و به مسجد جامع شدم و نماز بکردم و یاری خواستم از باری تعالی به گذاردن آنچه بر من واجب است و دست بازداشتن از منهیات و ناشایست چنان که حق سبحانه و تعالی فرموده است.